چراغ کوچکی بیرون از دید دوربین، که وقتی روشن می شود، به منزله آن است که بازیگر باید جملات مورد نظر را بگوید یا کاری را که باید انجام دهد. این جراغ برای کسانی که گفتار روی فیلم را ضبط می کنند هم مفید است.
چراغ کوچکی بیرون از دید دوربین، که وقتی روشن می شود، به منزله آن است که بازیگر باید جملات مورد نظر را بگوید یا کاری را که باید انجام دهد. این جراغ برای کسانی که گفتار روی فیلم را ضبط می کنند هم مفید است.
چراغ آسمان. آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات). کنایه از آفتاب. (آنندراج). چراغ جهانتاب. چراغ سپهر. چراغ عالم افروز. چراغ جهان: تو شبهای سیه دیدی چه دانی فروغ این چراغ آسمانی. وحشی (ازآنندراج). ز می شد چهرۀ آن ماه عالمتاب روشنتر چراغ آسمانی میشود از آب روشنتر. صائب (از آنندراج). رجوع به چراغ آسمان و چراغ سپهر شود، برق (غیاث)
چراغ آسمان. آفتاب عالمتاب. (مجموعۀ مترادفات). کنایه از آفتاب. (آنندراج). چراغ جهانتاب. چراغ سپهر. چراغ عالم افروز. چراغ جهان: تو شبهای سیه دیدی چه دانی فروغ این چراغ آسمانی. وحشی (ازآنندراج). ز می شد چهرۀ آن ماه عالمتاب روشنتر چراغ آسمانی میشود از آب روشنتر. صائب (از آنندراج). رجوع به چراغ آسمان و چراغ سپهر شود، برق (غیاث)
چراغی که بر آسیای کلان مثل آسیای آب و خراس روشن کنند تا بروشنائی آن کاری که در آسیابانی باید کرد، خاطرخواه بعمل آید. (آنندراج). چراغ مخصوصی که آسیابان در آسیا روشن کند، برای رفع تاریکی: نیست ممکن کز غبار کلفت دوران سلیم اختر ما چون چراغ آسیاروشن شود. سلیم (از آنندراج). زبان شکوه فرسودی ز چرخ بیوفا دارم ولی در گرد کلفت چون چراغ آسیا دارم. صائب (از آنندراج)
چراغی که بر آسیای کلان مثل آسیای آب و خراس روشن کنند تا بروشنائی آن کاری که در آسیابانی باید کرد، خاطرخواه بعمل آید. (آنندراج). چراغ مخصوصی که آسیابان در آسیا روشن کند، برای رفع تاریکی: نیست ممکن کز غبار کلفت دوران سلیم اختر ما چون چراغ آسیاروشن شود. سلیم (از آنندراج). زبان شکوه فرسودی ز چرخ بیوفا دارم ولی در گرد کلفت چون چراغ آسیا دارم. صائب (از آنندراج)
چراغ زمانه. کنایه از خورشید و آفتاب. رجوع به چراغ زمانه شود، مجازاً بمعنی چراغ عمر و چراغ زندگی است. - تیره گشتن چراغ زمان، کنایه از مردن و فرونشستن چراغ عمر است: سرانجام مرگ آیدت بی گمان دگر تیره گردد چراغ زمان. فردوسی
چراغ زمانه. کنایه از خورشید و آفتاب. رجوع به چراغ زمانه شود، مجازاً بمعنی چراغ عمر و چراغ زندگی است. - تیره گشتن چراغ زمان، کنایه از مردن و فرونشستن چراغ عمر است: سرانجام مرگ آیدت بی گمان دگر تیره گردد چراغ زمان. فردوسی